جدول جو
جدول جو

معنی علی مؤیدی - جستجوی لغت در جدول جو

علی مؤیدی
(عَ یِ مُ ءَیْ یَ)
ابن حسین بن محمد بن صلاح بن بدرالدین حسنی صنعانی مؤیدی. ملقب به جمال الدین. شاعر بود و در صنعاء متولد شد. وی در سال 1131 هجری قمری درگذشت. او را مجموعه ای است از اشعار. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 742)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ مُ ءَیْ یِ)
خواجه علی مؤید، سبزواری سربداری. یازدهمین و آخرین امیر سربداری. وی از امرای خواجه وجیه الدین مسعود بود و به واسطۀ بزرگزادگی و دینداری شهرت داشت وپس از قتل پهلوان حسن که دهمین امیر سربداران بود حکومت ملک سربداران را به دست گرفت و در ترویج تشیع جهد فراوان کرد. او در ابتدای سلطنت، درویش عزیز مجدی را به جنگ ملک معزالدین حسین کرت روانه کرد اما وقتی درویش به نیشابور رسید نسبت به او تغییر عقیده داد، او را دستگیر کرد و در سال 772 هجری قمری به قتل رساند. بعداً چون بین او و امیر ولی اختلاف افتاد و امیرولی سبزوار را محاصره کرد، خواجه علی از امیرتیمور گورکانی کمک خواست و امیرتیمور در سال 786 هجری قمری به خراسان آمد و خواجه علی و جمیع خاندان او از ملازمان وی شدند و خواجه بدین ترتیب قریب هفت سال با اقربای خود در رکاب امیرتیمور بود و در سال 788 هجری قمری در خرم آباد لرستان در ضمن جنگی تیری به او اصابت کرد و به قتل رسید و با درگذشت او سلسلۀ سربداران منقرض گردید. وی در ترویج علم و ادب بخصوص در استحکام مبانی تشیع سعی بسیار کرد و شیخ شهید مکی کتاب لمعۀ دمشقیۀ خود را به نام وی تألیف کرد و به خراسان فرستاد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال ص 476) (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 366 و 438)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِمُءْ مِ)
ابن ادریس مأمون بن یعقوب منصور. مکنی به ابوالحسن سعید و ملقب به معتضد باللّه. از خلفای موحدان (بنی عبدالمؤمن) در مراکش. وی پس از درگذشت برادرش رشید عبدالواحد بن ادریس در سال 640 هجری قمری به خلافت رسید. در ایام او کار بنی مرین بالا گرفت و وی با لشکری مجهز به جنگ آنان رفت و بسیاری از دژها و قلاع را تسخیر کرد تا در صفر سال 646 هجری قمری به تلمسان رسید و به دست حاکم آنجا یعنی یغمراسن بن زیان از بنی عبدالواد، به قتل رسید. و پس از او المرتضی ابوحفص عمر بن ابراهیم بن یوسف به جایش به خلافت نشست. (ازالاعلام زرکلی) (حبیب السیر چ خیام ج 2 حاشیۀ ص 583)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سُ وَ)
ابن محمد سعید بن عبدالله بن حسین سویدی بغدادی عباسی. مکنی به ابوالمعالی. وی محدث و مورخ و نسابه و متکلم و ادیب و شاعر و نویسنده بود. در بغداد متولد شد و در سال 1237 هجری قمری در دمشق درگذشت. او راست: 1- تاریخ بغداد فی الوقائع و تراجم العلماء. 2- ذخرالمعاد فی معارضه بانت سعاد. 3- سبائک الذهب فی معرفه أنساب العرب. 4- العقد الثمین فی بیان مسائل الدین. 5- الکوکب المنیر فی شرح المناوی الصغیر. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 200). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: المسک الاذفر آلوسی ج 1 ص 73. فهرس الفهارس کتانی ج 2 ص 350. اصفی الموارد وائلی ص 101. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 773. روض البشر شطی ص 178. البغدادیون اخبارهم و مجالسهم ابراهیم الدروبی ص 26. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 540 و ج 2 ص 105. فهرس مخطوطات الموصل جلی ص 43. الدلیل العراقی الرسمی لسنه 1936 میلادی ص 951. المکتبه البلدیه، فهرس التوحید ص 25
ابن عبدالله بغدادی سویدی. متکلم بود و در حدود سال 1170 هجری قمری درگذشت. او راست: المشکاه المضیئه فی الرد علی الوهابیه. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَزْ یَ)
ابن مزید اسدی. ملقب به سندالدوله یا سیف الدوله و مکنی به ابوالحسن. وی نخستین از فرمانروایان بنی مزید اسدی است که در سال 403 هجری قمری از جانب فخرالدولۀ دیلمی به حکومت حله گماشته شد و در ذیقعده سال 408 هجری قمری درگذشت. مردی دلیر بود و جنگهایی که با بنی دبیس کرده است مشهور میباشد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 108 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 541 و الاعلام زرکلی از کامل ابن اثیر ج 9 ص 105 و ابن خلدون ج 4 ص 276). و رجوع به معجم الانساب زامباور ص 207 شود
ابن سعید بن احمد بن یحیی مزیدی حلی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به ملک الادباء و استاد شهید. شاگرد علامه. رجوع به ابوالحسن (علی بن سعید...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُ ءَدْ دِ)
ابن محمد بن شاکرمؤدب لیثی واسطی. وی محدث و اخباری و واعظ بود و در سال 457 هجری قمری حیات داشت. او راست: 1- عیون الحکم و المواعظ و ذخیره المتعظ والواعظ. 2- کتابی در فضائل اهل بیت. (از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 28)
لغت نامه دهخدا